سیاستمداران منفور تاریخ

مروری بر کتاب «چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران» تالیفِ حبیب‌اله تابانی

1400/09/17

رسم بر این است که چهره‌های ماندگار و مؤثر تاریخ در کتاب‌ها و آثار مورخان ثبت شوند، یا دست‌کم بخش عمده‌ای از تاریخ سهمِ این چهره‌ها باشد. اما بحث بر سر خائنان و چهره‌های منفور تاریخ، غالباً بحث‌هایی ایدئولوژیک و مربوط به دستگاه حاکم است که سعی دارد با ردیه‌ای بر گذشته به عملکرد خود اعتبار ببخشد و مشروعیتی کسب کند. به همین سبب، اینکه مورخ یا مؤلفی مستقل، سراغ بخش تاریک و جامانده تاریخ برود و چهره‌های منفور تاریخ را از این میان جدا کند و بدون روتوش در معرض دید آورد، چندان روال نبوده و از این منظر است که کتابِ «چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران» تألیفِ حبیب‌اله تابانی که اخیراً در انتشارات نگاه منتشر شده، خواندنی و قابل تأمل است.

 

«چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران» شرح‌‌حال چند تن از شخصیت‌های تاریخ معاصر ایران است که کارنامه ننگین یا دست‌کم نامطلوبی از خود به‌جا گذاشته‌اند و معیار نویسنده نیز برای انتخاب این چهره‌های منفور منافع ملی و اخلاق است که این شخصیت‌های مطرح از آن عدول کرده‌اند. حاجی ابراهیم‌خان شیرازی کلانتر، میرزا نصرالله آقاخان نوری، وثوق‌الدوله، سرتیپ محمد درگاهی (قلعه‌بیگی)، سرلشکر محمدحسین آیرم، میرزا هاشم خان نوری اسفندیار، شاهزاده سلطان عبدالمجید میرزا عین‌الدوله و سید ضیاءالدین طباطبایی، شخصیت‌هایی هستند که تابانی آنان را چهره‌های منفور تاریخ معاصر ایران می‌خواند و در کتابش به‌طور مفصل به اقدامات و شرح‌حالشان می‌پردازد.

از نظر تابانی دوره قاجاریه از ننگ‌آورترین دوره‌های تاریخ ایران بوده که فساد دستگاه سلطنت در این وضع نقش اساسی داشته است. شاهان خود منبع اصلی فساد بودند و در رشوه‌گیری و فساد و خیانت با درباریان و حکام خود رقابت داشتند و «چنان در این اعمال فاسد غرق بوده‌اند که حتی اطراف خود را هم نمی‌دیدند و درست در زمانی که جهان چهارنعل راه‌های پیشرفت و تکنولوژی را درمی‌نوردید و سیاستمداران کوچک‌ترین حرکت شطرنج‌بازان صحنه سیاست را در عرصه رقابت بین‌المللی از نظر دور نمی‌داشتند، آنان سر خود را زیر برف فساد و تباهی، عیاشی و تجمل‌پرستی و غارت و چپاول اموال ملی پنهان کرده بودند و حتی نمی‌توانستند آفتاب را هم در آسمان بین‌المللی ببینند.» تابانی از روزهایی سخن می‌گوید که انگلیس در عرصه بین‌المللی به‌شدت گرفتار بود و اگر ایران فقط چند هفته مقاومت و وقت‌کشی می‌کرد، می‌توانست دست خالی فاتحه آن دولت را بخواند، اما با نهایت حماقت و نادانی ناصرالدین‌شاه و خیانت میرزا آقاخان نوری جنایتکار، در حالی که هرات را در تصرف داشت، مذبوحانه با شنیدن صدای چند تیر از خلیج‌فارس، خواستار صلح شد و در پاریس سند واگذاری آن منطقه را امضا کرد.»

کتاب با «سرسلسله مردان نامطلوب تاریخ معاصر ایران» یعنی حاجی ابراهیم‌خان شیرازی (کلانتر) آغاز می‌شود که در دوران قاجار وزیر اعظم بود و خیانت‌های آشکارش او را به صدارت رسانده بود. تابانی ضمنِ مرور عملکرد حاجی ابراهیم‌خان شیرازی به قراردادهای سیاسی و قرارداد تجاری ایران و انگلیس که در دوران صدارت او منعقد شد اشاره می‌کند و به چگونگی اوضاع در دربار فتحعلی شاه قاجار و ارتباط ایران با اوضاع بین‌المللی می‌پردازد. بعد از حاجی ابراهیم‌خان شیرازی، نوبت به میرزا نصرالله آقاخان نوری می‌رسد که به‌زعمِ مؤلف کتاب، بی‌شک منفورترین چهره تاریخ معاصر ما است. امیرکبیر را کشته‌اند تا میرزا آقاخان نوری به‌جایش صدارت کند و این خود دلیل محکمی است تا آقاخان نوری را در مقامِ «منفورترین» چهره تاریخ معاصر بنشاند. در این بخش، مؤلف از عزل امیرکبیر و صدارت میرزا آقاخان نوری آغاز می‌کند و به تبعید و قتلِ میرزا تقی‌خان امیرکبیر می‌رسد و فهرستی از خدمات میرزا آقاخان نوری به بیگانگان و خیانتش به ایران به دست می‌دهد و به‌طور جزئی چندین واقعه را روایت می‌کند که نقشِ میرزا آقاخان نوری در آن پررنگ بوده است، از جمله ماجرای هرات و حمله حسام‌السلطنه به آن منطقه و نقشِ میرزا آقاخان نوری و همدستان و همراهان او در خیانت به ایران. مؤلف هم‌چنین به خیانت‌ها و جنایت‌های میرزا آقاخان نوری بعد از عزل و قتل امیرکبیر هم اشاره می‌کند که سودای نابودی و تجزیه ایران را در سر داشته است. وثوق‌الدوله، صدراعظم دوره احمد‌شاه قاجار، نفر بعدیِ صف خائنان است که عمده خیانت او در سایه قرارداد 1919* تعریف می‌شود و اقدامات مخربی که او در جهت اجرای این قرارداد انجام داده است. سرتیپ محمد درگاهی (قلعه‌بیگی)، رئیس شهربانی از دیگر چهره‌های منفور تاریخ است که در کودتای نافرجام سرهنگ پولادین و تعقیب و دستگیری و ترور مدرس دست داشت و در حق مدرس بسیار بد کرد. سرلشکر محمدحسین آیرم و ماجراهای او با تیمورتاش و سردار اسعد بختیاری و کلاهی که بر سر رضاشاه گذاشت، فصل بعدی کتاب را تشکیل می‌دهد. میرزا هاشم خان نوری اسفندیار، چهره منفور دیگری است که ماجراهای بسیاری با دربار ناصرالدین‌شاه داشته و در سیاست‌های دولت انگلیس در ایران برای جدایی افغانستان دست داشته است. چهره بعدی، حضرت والا شاهزاده سلطان عبدالمجید میرزا عین‌الدوله است و دوران صدارت او و ماجرای استخدام مسیو نوز و پافشاری عین‌الدوله بر اعمال و نیات مستبدانه، و مهم‌تر از همه، نقشِ عین‌الدوله در دوران استبداد صغیر و کشتار آزادی‌خواهان آذربایجان. سرانجام، نوبت به سید ضیاءالدین طباطبایی می‌رسد که به تعبیر تابانی «چهره‌ای کم‌زمان در فعالیت رسمی اما مؤثر تا مرگ در گزینش مهره‌ها» بود. در دوران سید ضیاء وقایع تاریخی بسیاری رخ داد که تاریخ معاصر ایران را دستخوش دگرگونی کرد: دیدار ژنرال آیرون ساید با میرپنج رضاخان سوادکوهی، کودتای سوم اسفند 1299، درگیری‌های سید ضیاء با مصدق، شکست و سقوط سید ضیاءالدین طباطبایی و نقش احمدشاه در این تحول، سیر نزولی قدرت سید ضیاء و سقوط او.

مؤلفِ «چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران» معتقد است نوشتن شرح‌حال چهره‌های منفور و خیانتکار معاصر برای شناخت امروزیان و آیندگان واجب است تا نوادگان و نسل‌های بعدی آنان در برابر طومار سیاه‌کاری‌های اجداد و نیاکان خود منفعل و شرمنده باشند؛ «باشد اگر کاره‌ای شدند که در کشورهای بی‌دروپیکر و بی‌قانون که با قانون جنگل و تحت حکومت استبدادی اداره می‌شوند، از این شرمندگی عبرتی بگیرند و خیانت‌پیشگی نیاکان را تعقیب نکنند و سیه‌روزی را برای ملتشان نخواهند؛ هرچند در کمال تأسف شاهدیم در این نوع جوامع همیشه عده‌ای خیانت‌پیشه دزدتبار کشور و ثروت عمومی را یا خود بالا کشنده‌اند یا به دیگران فروخته‌اند و در نهایت وقتی جیبشان را پر کرده‌اند، یا به گوشه‌ای رفته‌اند و حبِّ جیم خورده‌اند و سر از زیر سایه ارباب خود درمی‌آورند تا آنچه را که دزدیده‌اند در خاک بیگانگان سرمایه‌گذاری کرده‌اند یا اینکه ژن‌های آلوده الدوله‌ها و السلطنه‌های سابق به نام‌های کذایی دکتر و مهندس یا باز با همان حیله و حقه‌بازی‌ها، بر کرسی وکالت و وزارت تکیه زده‌اند یا با ثروت بادآورده یک عمر را غرق در فساد و تباهی گذرانده‌اند.»

تابانی در مقدمه خود می‌نویسد وقتی کتاب را تمام می‌کند برای انتخابِ عنوانش به تردید می‌افتد. او تصمیم داشته تا عنوان کتاب را «چهره‌های نامطلوب تاریخ معاصر ایران» بگذارد اما با اعتراض دوستان مواجه می‌شود که اصرار داشتند دلیلی بر این ملایمت نیست و بهتر آن است که عنوان کتاب به حد اقدامات این چهره‌ها باشد و از این‌رو کتاب «چهره‌های منفور تاریخ معاصر ایران» نام می‌گیرد. استدلال‌ها چنین بود که «افراد مذکور چنانچه شرح‌حال ایشان نشان می‌دهد، هیچ نوع رابطه‌ای با ملت نداشته‌اند و مقامات مکتسب آنان با هزاران دوز و کلک و جنایت و خیانت و کشتار خادمان ملی و مردمی به دست آمده است؛ امیرکبیر را کشته‌اند تا میرزا آقاخان نوری به‌جایش صدارت کند. پس همچنان‌که اینان حرمت جامعه خود را نداشته‌اند، خود نیز لایق هیچ حرمتی نیستند و آن‌چنان‌که بوده‌اند، باید معرفی شوند.»

مؤلف در بخش دیگری از مقدمه‌اش به ویل دورانت ارجاع می‌دهد که معتقد است «تاریخ بیش از هر چیز دیگر خلق و ضبط میراث است تا نشان دهد پیشرفت عبارت است از ازدیاد، حفظ، انتقال و به‌کارگیری فزاینده این میراث برای آن عده از ما که تاریخ را صرفاً نه به‌عنوان کمک به کار عبرت‌آمیز حماقت‌ها و جنایت‌های انسان، بلکه به‌صورت یادنامه شوق آخرین انسان‌های آفریننده نیز مطالعه می‌کنند. گذشته دیگر تاریک‌خانه نومیدی و وحشت‌ها نیست، بلکه شهری ملکوتی و کشور اندیشه‌ها است.» و می‌نویسد: «در این شهر و کشور، در کنار انسان‌های وارسته و خدمتگزاران بشریت، موجودات خبیث و خائنی هستند که جنایت و خیانت برای آن‌ها بسیار آسان است و برای حفظ ریاست و سودجویی خویش، به دستور ارباب سر آدم را به‌راحتی می‌بُرند و از هیچ خیانتی به ملت روی‌گردان نیستند، و نسل‌های بعدی باید هر دو گروه این آدمیان را بشناسند، و مخصوصاً گروه دوم را، تا از بازماندگان آن نسل خبیث بپرهیزند و در امان باشند و نیز قدرِ خادمان به این ملک و ملت را بدانند. نسل‌های بعد اگر میرزا آقاخان نوری را با آن‌همه خیانت نشناسند، چطور به عظمت ارزش و مقام میرزا تقی‌خان امیرکبیر پی خواهند برد. کار ننگ‌آلود این بدنامان به جایی رسیده بود که تا همین اواخر هم، در اوایل پهلوی و تقریباً تا زمان مصدق، منتظرالوکاله‌ها و وزرا مدت‌ها پشت دیوار سفارتخانه‌های بیگانه، مخصوصاً انگلستان که بعدها جای خود را به سفارت آمریکا داد، منتظر می‌ماندند و هر کس صبح زودتر به زیارت نائل می‌شد شاهد مقصود را در آغوش می‌گرفت.»

این است که مؤلف سرانجام به این نتیجه می‌رسد که نهایت بی‌انصافی و بی‌رحمی است که در برابر چهره‌های تابناک خدمتگزار ملت که بیشترشان جان خود را در این راه فدا کرده‌اند و خودفروخته نشده‌اند، این چهره‌های منفور خیانتکار را بدون روتوش، عیان به ملت نشان ندهد و اعمال ننگینی را که به هزار حیله و تزویر در زیر پرده‌های سالوس و ریا پنهان کرده‌اند برملا نکند. او بسیار کوشیده است که ضمن این کار هر آنچه به قلم می‌آورد مستند به اسناد موجود منتشره باشد تا خطایی رخ ندهد. محمد مسعود یک‌بار گفته بود «ایران نمی‌تواند در هیچ‌یک از دو بلوک سیاسی جهان وارد شود. مصلحت ایران در آن است که با سیاست موازنه منفی خود را اداره کند و با تحولی که تکان‌های شدید نداشته باشد جهت خود را تعیین کند و با تأمل و متانت به طرف سرنوشت خویش پیش برود. اما آن‌ها که این بازی شطرنج سیاسی را ترتیب داده‌اند، گویا منظورشان این است که با این بازی اولاً از تحول جلوگیری کنند و ثانیاً ایران را وارد یکی از دو بلوک سیاسی جهان کنند.» به‌زعم مؤلف، این گفتار در جهانِ پس از جنگ جهانی دوم و شهریور ۱۳۲۰ می‌توانست واقعیت داشته باشد، اما در دوران قاجار، ایران از خود اختیاری نداشت که تصمیم بگیرد و با چند تومان رشوه و چند پیش‌کشی به یکی از نوکران وابسته به سفارتخانه‌ها و شاهان نالایق هر کاری امکان‌پذیر بود و به هر طرف که می‌خواستند وابسته می‌شدند و «اگر اتفاقاً شخصیتی آگاه و وطن‌پرست چون امیرکبیر با تصمیم موردنظر مخالفت می‌کرد، ایادی خودفروخته و خودخواه و سودجویی که دوروبر شاه یا خائن بزرگ بادمجان دور قاپ می‌چیدند، با یک خبر از حاکم استبداد مسئله را فیصله می‌دادند و جالب‌ترین نکته در این مواقع اینکه درحالی‌که مأموران روباه مکار (انگلستان) یا دیگر استعمارگران، در ایران دست به هر جنایتی می‌زدند و هم حرکات نابودکننده به دستور آنان و با همکاری ایادی کثیفشان انجام می‌شد، بعد در کتاب‌هایی که می‌نوشتند بر اساس مَثل کی بود کی بود، من نبودم، با نوشتن مطالبی خود و بریتانیا را فرشته نجات و داور حق معرفی می‌کردند.» مؤلف هم‌چنین از سر پرسی سایکس، ژنرال انگلیسی نقل می‌کند که کتابِ ارزشمند تاریخ ایران را در دو جلد نوشته و خود یکی از مهره‌های مهم استعمار و استثمار انگلستان در ایران بوده است. او در بخشی از این کتاب می‌نویسد: «به نظرم این گفته از مونتسکیوست که می‌گوید هر ملت لایق حکومتی است که دارد. اگر این‌طور باشد، باید برای ایران تأسف خورد، زیرا این کشور مانند اروپا در قرون وسطی به دست حکامی اداره می‌شود (در زمان قاجار) که یگانه منظور و آمالشان جمع‌کردن ثروت است و برای جیب خویش به هر عمل خلافی دست می‌زنند. (بعد در جای دیگر در تعقیب این گفتار درباره امیرکبیر و قتل او می‌نویسد) واقعاً قتل امیرنظام برای ایران مصیبتی بود، زیرا آن قتل جلو ترقی و پیشرفت‌هایی را گرفت که به‌زحمت و با رنج و محنت به آن نائل شده بود و همان‌طور که در آتیه‌ای نزدیک معلوم می‌شود، اثرات شومی در روابط و مناسبات خارجی ایران داشت.» و تابانی می‌نویسد ایشان چنان نوشته است که انگار نمی‌داند جناب کلنل شیل، وزیر مختار انگلیس در ایران، خود باعث و بانی برکناری و قتل امیرکبیر به دست ایادی کثیفش، نظیر میرزا آقاخان نوری و خانم عفیفه طاهره مهدعلیا خانم مادر ناصرالدین‌شاه ناآگاه و نادان، بوده است و این‌طور بر عملی که خودشان مسببش بوده‌اند اشک تمساح می‌ریزد. این در حالی است که براثر همه فعل‌وانفعالات دوران خیانت‌بار صدارت میرزا آقاخان نوری که ایران را تیول و فرمانبردار انگلستان کرده بود، حتی این جناب سایکس یک بار هم از او نام نمی‌برد و اتفاقات را طوری نشان می‌دهد که خواننده اگر کمی از جنایات و خیانت‌های انگلیس ناآگاه باشد، دولت فخیم بریتانیا را فرشته نجات و نگهبان ایران می‌انگارد.

کتابِ «چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران» در عین حال که به شرح‌حال و خیانتِ تنی چند از سیاسیون ایران معاصر خاصه در دوره قاجار می‌پردازد، با ارجاع به منابع و مستندات بسیار تاریخی شرحی از وقایع تاریخی معاصر ایران به دست می‌دهد که چه‌بسا در سایه خیانت‌ها به راه دیگر رفته است و اگر نبود این‌دست اعمال شرورانه و خیانتکارانه، شاید اینک برای ایران و ملتِ ایران سرنوشت دیگری رقم خورده بود.

 

چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران، حبیب‌اله تابانی، انتشارات نگاه

 

* قرارداد ۱۹۱۹ در سال ۱۲۹۸ خورشیدی (۱۹۱۹ میلادی) بین دولت‌های وقت بریتانیا و ایران پس از هفت ماه مذاکره پنهانی دولت بریتانیا با وثوق‌الدوله و پرداخت چهارصد هزار تومان رشوه بسته شد. برمبنای این قرارداد تمامی امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت می‌گرفت که البته به دلیل مخالفت‌های داخلی و خارجی و مغایرت آن با قانون اساسی مشروطه، این قرارداد هرگز به اجرا در نیامد.

 

منابع:

  • «درس‌های تاریخ»، ویل دورانت، ترجمه محسن خادم، نشر ققنوس.
  • «محمد مسعود و جهان‌بینی او»، حسن شایگان، انتشارات توس.
  • تاریخ ایران، سایکس، جلد دوم، ترجمه محمد فخرداعی‌گیلانی، انتشارات نگاه.

 

 


چهره‌های منفور در تاریخ معاصر ایران

دیگر مطالب نقد کتاب

زندگی یک شورشی

میخائیل الکساندروویچ باکونین از چهره‌های انقلابی قرن نوزدهم بود که در 30 می 1814 در خانواده‌ای اشرافی در روسیه متولد شد. باکونین با رها کردن ارتش به جنبش رادیکال انقلابی پیوست و در کشورهای مختلفی به مبارزه پرداخت. او از مهم‌ترین چهره‌های آنارشیسم جمع‌گرا بود و با هر نوعی از قانون و حکومت مخالف بود. باکونین در سال‌های زندگی‌اش از فرانسه اخراج شد، در آلمان هم بازداشت شد و به مرگ محکوم شد. در اتریش هم همین اتفاق برایش تکرار شد و در نهایت به روسیه بازگردانده شد و در آنجا به زندان و تبعید محکوم شد اگرچه در نهایت دست به فرار زد. باکونین زندگی شگفت‌آوری داشت و نظریه سوسیالیسم آزای‌خوانه‌‌ای که در دوره پایانی عمرش مطرح کرد هنوز اهمیت دارد.  


پس از کودتا

برنامه کتاب فرانکلین، یک برنامه سازمان آمریکایی خصوصی و غیرانتفاعی بود که در سال 1331 در بحبوحه جنگ سرد تأسیس شد. نهادهای دولتی و برخی از شرکت‌های خصوصی ایالات متحده در شکل‌گیری این برنامه و حمایت مالی از آن نقش داشتند. با توجه به شرایط دورانی که موسسه فرانکلین در ایران پا گرفت و نیز نقش عمده آمریکا در شکل‌گیری این نشر، تاکنون بحث و نظرات متفاوتی درباره این موسسه و عملکرد آن شکل گرفته است که عمدتا به نقش حمایتی و تفکر حاکم بر این موسسه انتقاداتی دارد و البته بخش عمده‌ای از صاحب‌نظران نیز این موسسه را آغازگر نشر مدرن ایران می‌دانند که در عین حال بنا داشت با تسلط تفکر لیبرال، بدیلی برای تفکر مسلط چپ در ایران ایجاد کند. کتابِ «برنامه کتاب فرانکلین در ایران: آموزش و جنگ سرد فرهنگی در خاورمیانه» نوشته مهدی گنجوی تحقیقی مفصل بر مبنای اسناد و مدارک موجود درباره این موسسه است که اخیرا با ترجمه زهرا طاهری در نشر شیرازه منتشر شده است. این کتاب می‌کوشد ضمن بررسی اسناد و تحلیل تاریخیِ تأثیرات بین‌المللیِ برنامه کتاب فرانکلین (1331-1356) در زمینه صنعت چاپ و انتشار کتاب و سیاستگذاری‌های آموزشی در خاورمیانه، مناسبات بین امپریالیسم، دولت و نظام تولید دانش را نیز مورد بررسی قرار دهد.


نویسنده‌ای که از میان مردم برخاست

جلال آل‌احمد بی‌تردید یکی از مسئله‌زاترین روشنفکران و نویسندگان معاصر بوده است که موافقان و مخالفان بسیاری داشته و آرا و نظراتش به ویژه در «غرب‌زدگی» با انتقادات زیادی مواجه شده است. او از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرانِ صد سال اخیر ایران خوانده‌اند که حضوری فعال در فضای فرهنگی و سیاسی دورانش داشت و به‌واسطه نزدیکی و دوستی با خلیل ملکی و مصطفی شعاعیان بیش از دیگر نویسندگان زمانه‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای سیاسی شناخته شد. امید طبیب‌زاده، پژوهشگر و منتقد ادبی، اخیرا در کتابی با عنوان «جلال آل‌احمد و معاصرانش» به جنبه‌های مختلفی از این شخصیت فرهنگی-سیاسی پرداخته است. این کتاب در چهار مقاله، مناسباتِ آل‌احمد با معاصرانش هم‌چون نیما یوشیج، همایون صنعتی‌زاده، ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی را بازخوانی کرده و جایگاهِ تعیین‌کننده جلال آل‌احمد را در دورانش نشان می‌دهد.


انشعابیون حزب توده سخن می‌گویند

انور خامه‌ای یکی از جوان‌ترین اعضای گروه معروف به پنجاه‌وسه نفر و یکی از سران انشعاب 1326 از حزب توده بود و از شاگردان تقی ارانی به شمار می‌رفت. همایون کاتوزیان در کتابِ تازه منتشرشده خود، «تاریخ چیست؟» در مقاله‌ای به زندگیِ سیاسی انور خامه‌ای پرداخته است. «تاریخ چیست؟» مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و یادداشت‌های کاتوزیان در چند سال اخیر است که در این کتاب برحسب موضوع آنها گردآوری شده است. مباحث نظری، تاریخ معاصر، ادبیات و خاطرات شخصی از بخش‌های مختلف کتاب است و بیراه نیست که تاریخ معاصر بخشِ خواندنی و مفصل کتاب باشد، چراکه همایون کاتوزیان در این سا‌ل‌ها بیش از هر چیز به اعتبار تاریخ‌نگاری‌هایش شناخته شده است. او در مقاله «انور خامه‌ای» یکی از مطالبِ بخش تاریخ معاصر کتاب، این فعال سیاسی را از ارادتمندان ارانی می‌خواند که در زندان مارکسیست شد.


چهره‌ای تازه از حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه بود که به خصوص مورد توجه جناج رادیکال نهضت مشروطه قرار داشت. زندگی او به عنوان یک مبارز انقلابی با دیدگاه‌های چپ، مثل زندگی هر انقلابی دیگری، مسیری سنگلاخ و پرپیچ‌وخم بود. از آغاز که در شهریور 1281 خورشیدی برای نصب یک کارخانه برق در شهر مشهد به ایران آمد تا بهار سال 1290 که به اجبار تبعید از ایران رفت، زندگی او فراز و نشیب‌ها زیادی را سپری کرد. درباره زندگی و فعالیت‌های حیدرخان چندین کتاب تاکنون منتشر شده و به تازگی نیز روایتی تازه از زندگی این انقلابی سوسیالیست ایرانی منتشر شده که سوال‌هایی تازه درباره سوسیال دموکراسی در ایران طرح کرده است.


زندگی کوتاه تقی ارانی

تشکیل دادگاه برای زندانیان سیاسی پدیده‌ای تازه بود که اولین بار در مورد گروه 53 نفر برگزار شد. شاخص‌ترین چهره این گروه، تقی ارانی بود که 18 اردیبهشت 1316 در منزلش در تهران به دست پلیس رضاشاه دستگیر شد. زندگینامه تقی ارانی، مهم‌ترین چهره متفکران چپ مستقل با عنوانِ «تقی ارانی: یک زندگی کوتاه» نوشته یونس جلالی اخیرا در نشر مرکز منتشر شده است. این زندگینامه به قولِ مولفش نوعی سفرنامه است، روایت دورانی که یک قرن با ما فاصله دارد اما منظرها و مشغله‌های آن تفاوت چندانی با چالش‌های زمان حال ندارند. این از یک‌سو کُندی تغییرات بنیادی جوامع را نشان می‌دهد و از سویی این واقعیت را بیان می‌کند که تحولات تاریخی تنها پس از سپری شدن دوره‌های طولانی به وقوع می‌پیوندند. جلالی کشفیات نظریِ ارانی را موضوع محوری کتابش می‌خواند، یافته‌هایی که به قیمت جانِ قهرمان کتاب تمام شد و زندگی او را کوتاه کرد.


بعد از حمید اشرف

بازخوانیِ تاریخ معاصر خاصه روند تحولاتِ سیاسی کشور بدون پرداختن به جریانات و احزاب سیاسی موثر در ادوار مختلف ممکن نخواهد بود. یکی از این جریان‌های سیاسی «سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران» است که در تاریخ معاصر ما نقش بسزایی داشته و از این‌رو در چند دهه گذشته تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی پیرامون عملکرد این سازمان مطرح شده است. کتاب «در وادی انقلاب» که به تازگی به گردآوری انوش صالحی در انتشارات نگاه منتشر شده است، مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران را در دورانِ سرنوشت‌ساز منتهی به انقلاب 57 یعنی سال‌های 1355 تا 1357 بررسی می‌کند که سازمان به مرحله تازه‌ای از مبارزه عملی وارد می‌شود که آن را «توده‌ای شدن مبارزه» می‌خواند. بررسی مواضع و دیدگاه‌های سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران به‌عنوان شاخص‌ترین جریان چپ آن دوره در آستانه انقلاب برای درک چرایی تحولات سیاسی آن دوره ضرورت دارد. «در وادی انقلاب» این امکان را فراهم می‌کند تا خواننده مشتاق تاریخ معاصر ایران با بازخوانی اسناد و مدارک سازمانی به شناختِ بی‌واسطه‌ای از مواضع یکی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی آن ایام دست پیدا کند. در واقع این کتاب بیش از آنکه به تحلیلِ سازوکار و افکار و عقاید این جریان سیاسی بپردازد، به گردآوری اعلامیه‌ها و سایر اسناد و مدارک مربوط به سازمان چریک‌‌های فدایی خلق ایران در حد فاصل تیرماه 1355 تا اسفند 1357 پرداخته است.